سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف اسلامی

نظریه متعالى بودن زبان قرآن

عنوان مقاله :  نظریه متعالى بودن زبان قرآن
نویسنده :  محمد ابراهیم ایزدخواه
موضوع :  زبان قرآن
منبع :  مجلات > صحیفه مبین >شماره 22
  
   
 
  
  نظریه متعالى بودن زبان قرآن
محمد ابراهیم ایزدخواه
عضو هیات علمی دانشگاه قم
چکیده فهم کتاب الهی می‏طلبد که زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخی علمی و ادبی و برخی رمزی و برخی دیگر عرفی دانسته‏اند; اما هیچ یک از آنها درست‏به نظر نمی‏رسد; زیرا قرآن برای همه انسانها و همه زبانها آمده‏است; حال آنکه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصی تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالی نیست . به علاوه در قرآن واژه‏هایی در معناهایی ورای فهم عرف به‏کار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبان‏ها بهره گرفته‏است . ظاهر قرآن عرفی است; ولی موضوعاتی به این قرار آن را از عرف متمایز می‏سازد: 1 . ظاهر وباطن 2 . تاویل و تنزیل 3 . محکم و متشابه 4 . جری و انطباق 5 . نظام مندی 6 . خبر از مغیبات 7 . به‏کارگیری بعضی از واژه‏ها در معنای خاص . کلید واژه‏ها: زبان قرآن، متعالی بودن زبان قرآن، عرفی بودن زبان قرآن، علمی بودن زبان قرآن، رمزی بودن زبان قرآن .
1 . مقدمه مطالبی در قرآن وجود دارد که پرسشها و ابهامهای فراوانی را برانگیخته‏است; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهای هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاک، تولد حضرت عیسی بدون پدر; اموری که با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحی، ملک، جن، معراج پیامبر، داستان تخت‏بلقیس و تاثیر جادو [فلق/3]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احکامی که با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان [نساء/24]، دو برابر بودن ارث مردان نسبت‏به زنان; برتری مردان بر زنان [نجم/22]، تایید برده‏داری [نحل/75; نساء/11] ; آنچه معنای ظاهری آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/22]، نشستن خدا بر تخت [طه/5] ; دست داشتن خدا [فتح/10]، نگاه کردن انسان‏ها به خدا [قیامت/22 و 23] ; مواردی که وجود نوعی نقص را در قرآن به پندار می‏افکند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهری آیات قرآن در بعضی سور، آیاتی که اموری را مناسب پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان کرده‏است; مانند: آیاتی که مسائل خصوصی و خانوادگی پیامبر را مطرح می‏کند که اینها با جهانی بودن قرآن نمی‏سازد; طرح مسائلی مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهای بهشت، شراب، حوریه و . . . که با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردی مانند سر ترسناک داشتن شیاطین که با اوهام آنان موافقت دارد . اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علت‏شده و تفسیرهای آنان نیز این مشکلات را به طور منقح حل نکرده‏است ; گروهی خواسته‏اند، هرنوع اختراع یا اکتشافی را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوی و گروهی مطالب ذوقی و فلسفی و عرفانی را به قرآن نسبت داده‏اند; مانند فخر رازی، تفسیر زمخشری و بیظاوی [1]. برخی گفته‏اند: قرآن با فرهنگ و باورهای خود آن مردم با آنان سخن گفته‏است; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنی که برای تصحیح عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهای آنها را تایید نموده و تقویت کند . اگر قرآن نظام برده داری را پذیرا بود، نمی‏گفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریک ماالعقبه فک رقبه‏» [بلد/14- 12] ; باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد و چگونه توان دانست که عقبه چیست؟ آن بنده آزاد کردن است‏» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤدة سئلت‏بای ذنب قتلت‏» [تکویر/10- 9] ; اما آیه شریفه «الکم الذکر و له الانثی‏» [نجم/21] معنایش این است که شما که دارای چنین فکر غلطی هستید، پس چرا خدا را کوچک می‏شمارید و آنچه را به غلط بی‏ارزش می‏شمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر می‏دانید، به خود نسبت می‏دهید . در هر حال، راه صحیح این است که اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلی بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایی که درباره قرآن مطرح شده‏است; توجیه و حل تعارض دین و علم .
2 . مقصود از «زبان قرآن‏» زبان به چند معنا به‏کار می‏رود: 1 . روش تفهیم و تفاهم مقصود یکدیگر; 2 . اسلوب محاوره به‏گونه‏ای که افق فهم مخاطب رعایت‏شود: چونکه با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد . 3 . سخن مناسب با فاهمه و فضای فرهنگی و علمی جامعه و محیط . زبان به معنای اخیر به اقسامی چند که در پی می‏آید، تقسیم می‏شود: عرفی، ادبی، علمی، فلسفی، عرفانی، نمادین، رمز و سمبلیک و . . . آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معنای چهارم است; یعنی: می‏خواهیم بدانیم خداوند با چه زبانی و در چه قالب و فضایی با مردم سخن گفته است تا مشکلات مطرح شده را بر پایه آن حل کنیم .
3 . پیشینه بحثروش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراکنده از صدر اسلام مورد بحث‏بوده است و لکن سبک منسجمی نداشته‏است . تعابیر قرآنی از قبیل «عربی مبین‏» یا «لسان قومه‏» نیز ناظر به این موضوع بوده‏است; ولی این بحث‏به صورتی منسجم که در این چند ساله اخیر مطرح شده‏است، ریشه در بحث زبان دین دارد که از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است . بحث زبان دین در غرب پیشینه‏ای نسبتا طولانی دارد . «فیلون‏» یکی از برجسته‏ترین چهره‏های فلسفه اسکندرانی یهودی و «سنت اوگوستینی‏» تئوریسین و متکلم برجسته قرون وسطایی مسیحیت، با استفاده از برخی تئوریهای زبان شناختی، یعنی نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودی و مسیحی با مبانی نظام فلسفی ارسطویی پرداخته‏اند . در باره زبان دین، چند تئوری از سوی فلاسفه غربی ارائه شده است که یه معرفی آنها پرداخته می‏شود: الف . تئوری اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثبات‏گرایان معیار معنادار بودن گزاره‏ها را، تحقیق‏پذیری حسی می‏دانند; از این‏رو تمامی گزاره‏های متافیزیکی و دینی را بی‏معنا و غیر قابل صدق و کذب می‏دانند [2]. ب . تئوری انشائی بودن گزاره‏های دینی: صاحبان این نظریه می‏گویند: گزاره‏های دینی انشایی هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمی‏دهند . ویلیام الستون (1921) در این مورد می‏گوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روش‏های مختلفی است که به کمک آنها می‏توان دریافت که این تعابیر نمی‏تواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشد; زیرا در کلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودی تصور می‏شود که دارای وجود زمانی نیست . پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالی همچون سخن گفتن، ایجاد کردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانی است [3]. این نظریه در پی تحول علمی غرب مطرح شده‏است . در پی این تحول بسیاری از قضایای مسلم در کتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهای علمی دستخوش ناباوری گردید . متکلمان مسیحی در برخورد با این تعارضها راهی جز این ندیدند که آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبری نشمارند و برای آنها، یک رشته معانی انشایی، تخیلی و تمثیلی بیندیشند . ایان باربور در این زمینه می‏نویسد: از نظر نص‏گرایان یعنی، کسانی که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک می‏کردند، هیچ نوع سازشی با تکامل وجود نداشت . . . . ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه‏» و به معنای اذعان به اتکای جهان به خداوند می‏گرفتند . نواندیشان از این فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته دست‏بشری می‏دانستند [4].
4 . چند نظریه در باره زبان قرآن طی مقاله حاضر پنج نظریه در باره زبان قرآن بررسی گردیده و یکی از آنها مورد تایید قرار گرفته است، که اینک به شرح آن می‏پردازیم .
4 . 1 . نقد تئوری «زبان علمی‏» شاید به نظر برسد که «زبان قرآن‏» زبان علم است; به این جهت که در موارد فراوانی در لابلای آیات مسائل علمی مطرح شده‏است; مانند: «و هی تمر مر السحاب‏» . ولی این نظریه نمی‏تواند مورد قبول باشد; زیرا در هر علمی مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصی بیان می‏شود که متخصصین آن می‏فهمند; حال آنکه قرآن که کتاب هدایت همه مردم است، باید قابل فهم برای همه باشد . در قرآن امده‏است: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس‏» [بقره/185] یا فرموده: «هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین‏» [آل عمران/138]. ثانیا، معمولا زبان علوم زبانی خشک و استدلالی است اما در قرآن گرچه در مواردی استدلال شده‏است، ولی در بیشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفته‏است; مثلا می‏فرماید: «افی الله شک فاطر السموات و الارض‏» [ابراهیم/10] ; نه فقط زبان خشک علمی که گاهی از جدل و مغالطه نیز خالی نمی‏باشد . ثالثا، در زبان علم، تئوریهای علمی همیشه به صورت احتمالی بیان می‏شود و گاهی نیز به ابطال می‏رسد; ولی در قرآن مطالب به صورت یقینی القا می‏گردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد . رابعا، هدف علم توصیف واقعیت است; اما هدف قرآن برانگیختن و تعهدآفرینی است .
4 . 2 . نقد تئوری «زبان ادبی‏» شاید تصور شود زبان قرآن، ادبی است; به این دلیل که دقیقترین فنون ادبی، مانند کنایه، تشبیه، استعاره و تمثیل و مجاز در آن به کار رفته و در اوج فصاحت و بلاغت است; مانند: «یا ارض ابلعی ماءک‏» [هود/44] یا «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . . . » [بقره/19] یا در تمثیل حق و باطل، آنجا که باطل را به حبابهای روی آب و حق را به خود آب تشبیه می‏کند [رعد/17]. این تصور نیز درست نیست; زیرا گرچه قرآن از فنون ادبی در راستای اهداف بلند هدایتی خویش بهره جسته است تا جایی که اعراب جاهلی نسبت «شعر» به آن دادند; ولی در همه جای قرآن و از همه فنون ادبی استفاده نشده‏است; به علاوه از پرداختن به تخیلات و مبالغه‏های بی‏اساس پرهیز گردیده‏است; چون قرآن کتاب تربیت است و تربیت‏با آموزه‏های جعلی و غیرواقعی نتیجه بخش نخواهد بود; به همین جهت قرآن شعر و شاعران را نکوهش نموده‏است: مانند: «والشعراء یتبعهم الغاوون‏» [شعراء/224] ; «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین‏» [یس/69]. آیه اخیر اشاره به این دارد که قرآن «ذکر» است و از تخیلات شاعرانه به دور .
4 . 3 . تئوری «زبان رمزی و سمبلیک‏» و نقد آن زبان رمزی و سمبلیک آن است که در آن الفاظ در معنای وضعی و استعمالی خود استعمال نشده‏اند . عده‏ای مانند باطنیه و متصوفه زبان قرآن را، زبان رمز دانسته‏اند . دکتر شاکر می‏گوید: «از نظر باطنیه، قرآن و بلکه تمام شریعت، در رموز و امثالی هستند که مراد و مقصود اصلی، حقایقی است که در ورای آنهاست‏» . او از المؤید فی‏الدین شیرازی نقل می‏کند: «خداوند، امثال و ممثولات را خلق کرد . جسم انسان مثل و نفس او ممثول است . دنیا نیز مثل و آخرت ممثول است‏» [5]. و از ناصرخسرو می‏آورد: «شریعت ناطق، همه رمز و مثل است; پس هر که هر مثال را معانی، و اشارت را رموز نداند، بی فرمان شود» [6] مراد از از این همه فرمان [احکام حلال و حرام] مثل‏ها بود، بر حکمت‏ها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند [7]. و به نقل از همو در تفسیر آیه «وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنة زمرا حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها» [زمر/73] گوید: «پیدا شد اندر این آیت که چون آن قوم بیایند، درهای بهشت‏بسته باشد، آن‏گاه بگشایند . معنای این قول، آن است که شریعت‏های پیامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگاری خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال دری که چون گشوده شود، مردم قرار یابند . . . و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل کتاب و شریعت است‏» [8]. بعضی از مفسران معاصر نیز مانند آیت‏الله موسوی اردبیلی، بخشی از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائکه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانسته‏اند [9]. بی‏گمان قرآن خالی از رمز نیست و حروف مقطعه از آن جمله است; ولی زبان قرآن را نمی‏توان یکسره زبان رمز دانست; زیرا اولا، در آن‏صورت زبان قرآن، زبان خصوصی بین خدا و رسولش یا بین رسول و عده‏ای از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهانی بودن آن منتفی خواهد بود . ثانیا، رمزی شمردن همه قرآن زمینه این عقیده را فراهم می‏آورد که قرآن به دلیل محتوای رمزی‏اش دارای زبان خاصی است و قابل استناد نیست . ثالثا، در قرآن آمده است که دیگران نمی‏توانند مانند آن را بیاورند . خدای متعال فرمود: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله‏» [بقره/23] یا فرمود: «قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون‏الله‏» [یونس/38] و یا فرمود: «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم‏» [هود/13]. حال اگر زبان قرآن رمزی باشد، این تحدی معنا نخواهد داشت; زیرا هر فردی می‏تواند رموزی را بین خود و دیگری جعل کند و با دیگران تحدی کند . رابعا، باطنیها و متصوفه بدون اینکه دلیلی داشته، باشند تفسیرهای ناروایی از آیات قرآن ارائه کرده‏اند و برای مثال می‏گویند: مقصود خدا از صلاة در «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر» [عنکبوت/45] رسول ناطق است; هم‏چنانکه غسل در قرآن را به معنای تجدید عهد با کسانی گرفته‏اند که راز آیین را آشکار ساخته‏اند . نیز ابن عربی می‏گوید: مقصود از جبرئیل عقل، مراد از میکائیل روح فلک ششم و منظور از اسرافیل روح فلک چهارم و معنای عزرائیل روح فلک هفتم است; همین‏طور مراد از آیه مبارکه «مرج البحرین یلتقیان، بینهما مرزج لا یبغیان‏» [رحمن/20- 19] را به هم آمیختن دریای هیولای جسمانی که شور و تلخ است‏با دریای روح مجرد که شیرین و گوارا است، می‏داند . بی‏تردید یک‏چنین تفسیرهای بدون دلیلی، تفسیر به رای و باطل است [10].
4 . 4 . تئوری «زبان عرفی به‏طور مطلق‏» و نقد آن اهل حدیث، ظاهرگرایان و بعضی از صاحب‏نظران براین نظرند که زبان قرآن در سراسر آن عرفی محض است و در این خصوص به این آیات استناد کرده‏اند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم‏» [ابراهیم/4] ; «بلسان عربی مبین‏» [شعراء/195] ; «و هذا لسان عربی مبین‏» [نحل/103]. ولی باید گفت: این آیات صرفا دلالت دارند بر اینکه ظواهر آیات قرآن به همان زبان عرف است; بنابراین زبان قرآن را نمی‏توان به‏طور مطلق و بدون هیچگونه خصوصیت و امتیازی همسان زبان عرف دانست; زیرا اولا، این زبان از تسامح خالی نیست و بی‏دقتی در آن فراوان و نوعا سطح آن بسیار پائین است و حال آنکه هرگز نمی‏توان قرآن را اینگونه دانست . اگر سراسر قرآن به طور مطلق به زبان عامیانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغه‏ای که در آن به کار می‏رود، اعتماد از قرآن سلب می‏شود و نمی‏تواند برهانی از جانب پروردگار تلقی شود [نساء/174]. ثانیا، از طرفی بسیاری از کلماتی که در قرآن به کار رفته، در زبان عرف در آن معنای به کار نمی‏رود که نمونه‏هایی از آن خواهد آمد . ثالثا، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدی آن بی‏معنا خواهد بود; زیرا همه مردم می‏توانند به راحتی با زبان عرف سخن گویند . علامه طباطبایی می‏گوید: «مفسر نباید در تفسیر قرآن راهی برود که در تفسیر کلام خلق می‏رود; زیرا اختلاف این دو در نحوه استعمال الفاظ و به کارگیری صناعات لفظی نیست; بلکه اختلاف از جهت مراد و مصداقی است که مفهوم کلام بر آن منطبق می‏شود» [11]. در روایت نیز آمده است: «ان کلام الباری سبحانه لا یشبه کلام الخلق . کما لا یشبه افعاله افعالهم [12] ; کلام خداوند به کلام خلق شباهت ندارد، همانگونه که افعال خداوند، (از همه جهت) به افعال مردم شباهت ندارد» .
4 . 5 . زبانی فراتر از زبان عرف با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایت‏برای همه انسانها است و به «لسان قوم‏» نازل شده‏است، ظواهر آن عرفی و قابل فهم همگان است; ولی این زبان ویژگیها و بعضا اصطلاحات خاصی دارد که آن را زبان مخصوص به خود و متعالی‏تر از زبان عرف می‏گرداند . زبان قرآن، نه یکسره رمزی است، نه علمی، نه ادبی و نه عرفی، اگر چه نمودهایی از آنها را در خود دارد . زبان قرآن مخصوص به خود است; زیرا قرآن کتاب الهی است . پس باید در عین عرفی بودن، جلوه‏های درخشان و قدسی نیز در خود داشته باشد تا هر کس از آن به اندازه درک خویش بهره ببرد . قرآن کریم، در افاده تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود را دارد و در این خصوص روشی را اتخاذ کرده‏است، جدا از روشهای معمولی، که انسانها در مقام محاوره اتخاذ می‏کنند . «راه و روشی که عقلا، در مقام محاوره و تفهیم و تفهم مقاصد خود پیش می‏گیرد، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار می‏رود; ولی برای رسیدن به حقایق عالیه، راهی دیگر، جدا از طریق معمولی باید پیمود . قواعد مقرره کلامی، که به نام «اصول محاوره‏» و در علم اصول به نام «اصول لفطیه‏» خوانده می‏شود، برای پی بردن به مطالب رفیعه قرآن کافی نیست . مثلا با دانستن مفاهیم الفاظ و اجرای «اصالة الحقیقة‏» و اصل عدم سهو و عدم هزل «اصالة الجد» صرفا ترجمه الفاظ و جمله‏ها به دست می‏آید . همچنین با اجرای «اصالة العموم‏» و «اصالة الاطلاق‏» فقط عموم و شمول مدلول لفظی فهمیده می‏شود . خلاصه تمامی «اصول لفطیه‏» ، ظواهر الفاظ را ثابت می‏کنند; ولی هرگاه، ابهامی در عبارت به وجود آمد، تمامی این اصول از کار می‏افتد» [13] و باید راهی دیگر اندیشید . پنهان نیست که این قول، با آیه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه‏» [شعراء/195] و «انه تنزل رب العالمین . . . بلسان عربی مبین‏» [شعراء/52] ناسازگار نیست; زیرا در اینجا بحث از چند لایه بودن قرآن است . قرآن در عین اینکه «عربی مبین‏» است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بیان نموده‏است . سطح ظاهر آن، در اتمام حجت و بلاغ و برهان، کافی و عمومی است; ولی لایه‏های درونی آن از فهم عادی بالاتر است و حتی پاره‏ای از سطوح را تنها «مطهرون‏» به مصداق «لا یمسه الا المطهرون‏» [واقعه/79] و «راسخون‏» به مصداق «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم‏» [آل عمران/7] آگاهند و این آن چیزی است که زبان قرآن را از زبان عرف، متمایز و ممتاز می‏گرداند .
5 . ویژگیهای زبان قرآن امور متعددی زبان قرآن را زبان‏های دیگر متمایز می‏سازد . برخی از مهم‏ترین آنها به قراری است که در پی می‏آید .
5 . 1 . چند سطحی بودن قرآن رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه ابطن [14] ; برای قرآن ظاهری است و باطنی و برای باطنش نیز باطنی تا هفت‏بطن‏» . ظاهر قرآن برای عرف و به زبان عرف است و باطن و باطنهای قرآن را هر کس به قدر معرفت‏خویش و هر جامعه‏ای به مقداری رشد علمی و فرهنگی خویش بهره می‏گیرند و این جهت است که قرآن را جاودانه و جهانی نموده‏است . علامه طباطبایی می‏گوید: «ظهر قرآن عبارت است از معنای ظاهری آن که در ابتدا به نظر می‏رسد و بطن آن، آن معنایی است که در زیر پوشش معنای ظاهری پنهان است [15]» . در جای دیگر در توضیح این مطلب می‏گوید: «قرآن مجید ظاهر و باطن دارد . خدای متعال در کلام خود می‏فرماید: "و اعبدواالله ولا تشرکوا به شیئا [نساء/36] ; خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریک او قرار مدهید" . ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتها است . چنانکه می‏فرماید: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان [حج/23] ; دوری گزینید از پلیدیها که بتها باشند"; ولی با تامل و تحلیل معلوم می‏شود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بت‏بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد; چنانکه خدای متعال اطاعت‏شیطان را عبادت او شمرده، می‏فرماید: "الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان [یس/60] ; آیا فرمان ندادم به شما ای بنی آدم که شیطان را مپرستید" . و با تحلیلی دیگر معلوم می‏شود که در اطاعت و گردن گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنانکه از غیر نباید اطاعت کرد، از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید اطاعت و پیروی نمود; چنانکه خدای متعال اشاره می‏کند: "افرایت من اتخذ الهه هواه [جاثیه/23] ; آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده" . و با تحلیل دقیق‏تری معلوم می‏شود که اصلا به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر اوست و این ایمان روح عبادت و پرستش می‏باشد . قرآن می‏فرماید: "و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس - تا آنجا که می‏فرماید: - اولئک هم الغافلون [اعراف/179] ; سوگند می‏خورم ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم" - تا آنجا که می‏فرماید: - "اولئک هم الغافلون"; آنان همان غفلت‏کنندگان [از خدا] هستند . همین ترتیب در سراسر قرآن مجید جاری است . ظاهر و باطن قرآن در طول هم هستند و یکدیگر را نفی نمی‏کنند [16]» .
5 . 2 . تاویل و تنزیل به نظر علامه طباطبایی تاویل از جنس لفظ نیست; بلکه امر عینی است که محتوا و پیام الفاظ بر آن اعتماد دارد و تاویل در تمام آیات قرآن وجود دارد . وی می‏گوید: حق در تفسیر تاویل این است که تاویل عبارتست از حقیقت و واقعیت که بیانات قرآن اعم از موعظه، حکم و حکمت‏به آن واقعیت مستند می‏شود و این در همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه وجود دارد و از جنس الفاظ نیست; بلکه از امور عینی است [17]» . نیز در روایت آمده‏است: «ان للقرآن تاویل، فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجئی فاذا وقع التاویل فی زمان امام من الائمة، عرفه امام ذلک الزمان [18] ; قرآن تاویل دارد . برخی از آنها آمده و پاره‏ای از آنها تاکنون نیامده است . اگر یکی از آنها در زمان یکی از ائمه رخ دهد، امام آن زمان، آن را می‏شناسد .
5 . 3 . محکم و متشابه قرآن می‏فرماید: «منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات [. . . آل عمران/7] ; برخی از آیات محکم (دلالت آنها روشن) و برخی متشابه است (که مقصود واقعی آنها به غیر آن شبیه است)» . آیات محکم آیاتی است که معنای آن روشن و در افاده معنا مستقل است و آیات متشابه آنهایی است که در افاده معنا باید به محکمات برگردانده شوند . البته متشابهات از نظر مفهومی روشن هستند; ولی در حوزه مراد آیه روشن نیست .
5 . 4 . جری و انطباق نظر به اینکه قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی، درباره غایب از محل وحی مانند حاضر در آنجا جاری است و بر آینده و گذشته مانند زمان نزول وحی حال منطبق می‏شود و هرگز مورد نزول آیه‏ای مخصص آن آیه نخواهدبود . امام پنجم علیه السلام می‏فرماید: «اگر این طور باشد که وقتی آیه‏ای در قومی نازل شد، پس از آنکه آن قوم مردند، آن آیه نیز بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمی‏ماند و لیکن همه قرآن تا آسمانها و زمین هست، جاری است و برای هر قومی آیه‏ای است که آن را بخوانند و از آن بهره نیک یا بد ببرند [19]» . پس آیاتی که به ظاهر بر موارد خاصی از قبیل زندگانی خانوادگی و خصوصی پیامبر و مواردی از این قبیل نازل شده، باز برای همه دورانها قابل استفاده خواهد بود; ولی طریق استفاده از آن درخور مطالعه است .
5 . 5 . نظام مندی زبان و معارف قرآن زبان قرآن، یک شبکه ارتباطی به هم پیوسته‏ای است . که هر واژه و کلمه این شبکه در پیوند با اجزاء و مجموعه سازمان، معنا می‏شود . علامه طباطبایی در این باره می‏گوید: «قرآن، کلامی است که الفاظش در عین این که از یکدیگر جدات هستند، به یکدیگر متصل‏اند و هر یک بیانگر دیگری است و به فرموده علی ( علیه السلام) شاهد بر مراد دیگری است; پس نباید به مدلول یک آیه و آنچه از به کار بردن قواعد ادبی می‏فهمیم، بدون اینکه سایر آیات مناسب آن را مورد دقت و اجتهاد قرار دهیم، اکتفا کنیم [20]» . 5 . 6 . خبردادن از موجودات غیرمادی و ویژگیهای آنها قرآن از موجوداتی سخن گفته‏است که هرگز با موجودات این جهان سنخیت ندارد; به همین رو برای فهمیدن آنها باید از خود قرآن استفسار و استیضاح گردد; از قبیل: ملک، جن، روح القدس، بهشت و نعمتهاب آن، دوزخ و عذابهای آن، صراط، میزان، عرش، لوح، قلم، کرسی و . . . قرآن می‏فرماید: «جاعل الملائکة رسلا اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع [فاطر/1] ; آن که فرشتگان را رسولانی گردانید، صاحبان بالها دو دو و سه سه و چهار چهار» . بنابر آنچه گفته شد، نباید از «اجنحه‏» بالهای پرندگان را تداعی کرد . شاید مقصود مراتب قدرت نیروهای فعال ملائک باشد; یا از عروج در آیه «تعرج الملائکة و الروح الیه‏» [معارج/4]، نباید صعود و نزول مکانی را فهمید و یا در آیه شریفه «و جاء ربک و الملک صفا صفا» [فجر/22] نباید آمدن مادی را به وسیله پا مراد دانست . قرآن زبانی متناسب با جهان‏بینی گوینده‏اش دارد . واژه «جناح‏» در فرهنگ عامه به معنای بال است; ولی در فرهنگ قرآن به معنای ابزاری است که صاحبش را به هدف نزدیک می‏کند که بال جسمانی یکی از آنهاست . علامه طباطبایی در تفسیر آیه سوره فاطر می‏نویسد: «این اندازه از لفظ جناح می‏فهمیم که نتیجه‏ای را که پرندگان از بالهای خود می‏گیرند، ملائکه هم آن نتیجه را می‏گیرند; اما اینکه پرهای آنان مانند پرهای سایر پرندگان باشد، از اطلاق لفظ جناح چیزی فهمیده نمی‏شود [21]» .
5 . 7 . به کارگری بعضی از واژه‏ها در معنای خاص بنابر اینکه زبان قرآن زبانی ویژه تلقی‏شود، تنها راه فهم قرآن مراجعه به خود قرآن خواهدبود . باارجاع آیات به یکدیگر این امر که بسیاری از واژه‏های قرآنی معنای خاصی متفاوت از معانی عرفی اشان دارد، به روشنی آشکار می‏گردد که از باب نمونه به چند مورد از آن اشاره می‏شود . کتاب: این واژه به حسب عرف و اطلاق به معنای نوشتن با قلم است; ولی چون پیمانها و فرمانهای لازم الاتباع غالبا نوشته می‏شود; لذا در قرآن به حکم واجب الاتباع، بلکه به هر بیان یا معنایی که قابل نقض نیست، کتاب گفته شده‏است و به همین معنا قرآن، کتاب نامیده شده است [22] و یا فرمود: «ان الصلوة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا» [نساء/103]. قلب: این کلمه در اصطلاح عرف، عضو رئیسی بدن را می‏گویند; ولی در قرآن به معنای نفس و روح و خود آدمی به کار رفته‏است . گرچه ممکن است طبق اعتقاد بسیاری از مردم تعقل و حب و بعض و . . . به قلب نسبت داده‏شود; ولی مدرک واقعی خود انسان است [23]. قرآن می‏فرماید: «و من یؤمن بالله یهد قلبه [نحل/97] ; و کسی که به خدا ایمان آورد، خدا هدایتش می‏کند» . حیلوله: قرآن نوآوریهای فراوانی دارد که فهم بشر آن روز از درک کامل آن عاجز بود; مانند: «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه‏» [24]. اینکه چگونه خدا بین انسان و قلب او حائل می‏گردد، در فهم عرفی روشن نیست . البته مفهوم حیلوله روشن است; ولی کیفیت آن مبهم است که برای رفع ابهام باید از قرآن کمک گرفت . قلب در اصطلاح قرآن، لب شیی‏ء و حقیقت آن است . پس مقصود حائل شدن خداوند، بین انسان و حقیقت انسانیت اوست و در نتیجه خود را که باید در راه تکامل قدم بردارد، فراموش می‏کند: «ولا تکونوا کاالذین نسوالله فانساهم انفسهم‏» [25] و این بدترین عقوبت است . اذن: این واژه در عرف و لغت‏به معنای «اعلام‏» به اجازه چیزی می‏باشد; ولی در قرآن، آن گاه که به خدا نسبت داده می‏شود، معنای خاصی دارد که در پیوند با نقش خداوند در انجام یافتن افعال اختیاری و غیر اختیاری روشن می‏گردد و آن «تقدیر و تدبیر الهی‏» است: «و ما هم بضارین من احد الا باذن الله‏» [بقره/102]. قول: در لسان العرب آمده‏است: «قول، سخنی است که دارای تالیف باشد و نیز هر آن چیزی است که بر زبان رانده می‏شود، چه در افاده معنا تام یا ناقص باشد» . در عرف هیچگاه کلمه «قول‏» و «کلمه‏» چیزی جز سخن به کار نرفته‏است; حال آنکه در قرآن واژه «قول‏» در باره غیر سخن نیز به کار رفته‏است; مانند: «یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید» [ق/20]. قول در این آیه هرگز به سخن نیست; بلکه کنایه از گنجایش جهنم است; همین‏طور در آیات «قلنا یا نار کونی بردا و سلاما» [انبیاء/69] و «و قیل یا ارض ابلعی ماءک‏» [هود/44] که مراد از قول در این آیات ابراز اراده و خواست‏خداوند است . شایان ذکر است که «قول‏» در قرآن به حیوانات نیز نسبت داده شده‏است: «و قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم‏» [نمل/18] ; همین‏طور به ملائکة: «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها» [بقره/30] و شیطان: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان: اکفر» [حشر/16]. تسبیح: در قرآن آمده‏است: «یسبح له ما فی السموات و الارض‏» [همان/24]. «ما فی السموات و الارض‏» شامل زمین و آسمان، اشیاء مادی و معنوی می‏شود; بنابراین «تسبیح‏» در قرآن به معنایی بسیار فراتر از معنای عرفی استعمال شده‏است . ناگفته نماند که در بسیاری از روایات ائمه علیهم السلام لغات قرآن بر معنایی گسترده‏تر از معنای عرفی اطلاق شده‏است که اینک به برخی از آنها اشاره می‏شود: امام صادق علیه السلام درباره سوره «والشمس و ضحیها» فرمود: «خورشید، شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که خداوند به وسیله او برای مردم دینشان را توضیح داده‏است و ماه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله طلوع نموده و پیامبر صلی الله علیه و آله در او علمهایی را القا کرده است [26]. امام باقر علیه السلام در باره «و اذا الموؤدة سئلت‏بای ذنب قتلت‏» فرمود: «آنهایی که در راه دوستی ما کشته شده‏اند، زنده بگور شدگانند [27]» ; در حالی که آنان به معنای عرفی زنده بگور نیستند . امام صادق علیه السلام در باره آیه «انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات‏» فرمود: «یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام . اینها آیات محکم الهی هستند [28]. با اینکه معنای عرفی آن، آیات قرآن است . امام هشتم علیه السلام در معنای «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین‏» [ملک/30] فرمود: «مراد از آب همان علم ائمه است [29]» . باید توجه کرد که در این گونه روایات معصومین علیهم السلام به حقایق مندرج در آیات تشبیه نشده‏اند; بلکه به عنوان تفسیر آیه یاد شده‏اند . این گونه روایات تفسیری بسیارند و نمی‏توان همه آنها را جعلی خواند . از این روایات می‏توان گستردگی معانی لغات قرآن را نسبت‏به معنای عرفی فهمید .
6 . نتیجه هیچکدام از تئوریهایی که در باره زبان قرآن مطرح شده، از قبیل زبان رمز و سمبلیک یا زبان عرف و یا زبان علم و یا زبان ادب بر قرآن انطباق کامل ندارد; بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از زبان عرف است . گرچه ظواهر آن برای عرف قابل فهم است; ولی باطن قرآن را بدون نور ایمان و کمک گرفتن از «اهل الذکر» نمی‏توان فهمید که قرآن خود فرمود: «فاسئلوا اهل الذکر . . .» .
7 . منابع 1 . سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، مشکل ما در فهم قرآن، نامه مفید، شماره 8، ص 6 2 . علامه در المیزان به رد این نظریه آنان پرداخته‏است ر . ک: عنایتی راد، محمدجواد، زبان‏شناسی دین در نگاه المیزان، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره 10- 9، بهار و تابستان 76، ص 28 . 3 . سبحانی، جعفر; «زبان دین در فلسفه و کلام اسلامی‏» ، مجله کلام اسلامی، ش‏23، ص‏19 . 4 . باربور، ایان، علم و دین، ص 120 و 121 . 5 . شاکر، محمد کاظم، روشهای تاویل قرآن، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 216 به نقل از المجالس المؤیدیه، مجلس هشتم از مجلس دوم . 6 . همان، به نقل از وجه دین، صص 180، 178، 35 . 7 . همان . 8 . همان . 9 . موسوی اردبیلی، همان، ص 18 . 10 . سبحانی، همان، ص 16 . 11 . طباطبایی، المیزان، ج‏3، ص‏80 . 12 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 93، ص 9 و به همین مضمون، صص 137، 138 و ج 92، ص 107 . 13 . معرفت، محمدهادی، «شناخت زبان قرآن‏» ، مجله بینات، بهار 73، ش‏1، ص‏54 و 55 14 . علامه طباطبایی، المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، ص 74 . 15 . همان، 75 . 16 . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 27 . 17 . همان و المیزان، ج 3، ص 49 . 18 . ایازی، سیدمحمدعلی، قرآن و تفسیر عصری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 51، به نقل از بحارالانوار، ج 89، ص 97، حدیث 62 . 19 . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 50 به نقل از تفسیر عیاشی، چاپ قدیم، ج‏1، ص‏10 . 20 . عنایتی راد، همان ص 40 به نقل از ترجمه المیزان، ج 3، ص 118 . 21 . المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 17، ص 4، و ج 2، ص 132 . 22 . همان . 23 . همان، ج 2، ص 234 . 24 . همان . 25 . سوره حشر، آیه 19 تلخیص از مقاله آیة‏الله معرفت، همان، ص 58 و 59 . 26 . شناخت قرآن، محمدعلی گرامی، چاپ چهارم، ص 34 . 27 . بحار الانوار، ج 23، ص 254 . 28 . اصول کافی، ج 1، ص 414 . 29 . بحار الانوار، ج 24، ص 100 .